۲۲.۱.۹۲

بس کن ای زمين ...


 بازهم زلزله .. خطی از قدیمترها..
 
     

 
در هجوم بادهای نامراد
کز جهان به آن ديار می وزد
ديگر ای زمين ! تو خوارمان مکن !
داغهای بی شمارمان هنوز تازه اند
باز داغدارمان مکن !
 
آشنا ! تو غريبه نيستی
شاهد تمام تيرهای يک به يک نشسته ای
                                             به پشت اين ديار
شاهد تمام بغضهای حبس در گلو
جنگ ، انزوا ، قصيده های ناگوار

بازهم دوباره ؟؟ بس کن ای زمين !
ديگر از زمان و آسمان     -  اميدمان بريده است
آن يکی به گردشی به ساز غير
وين يکی به آن سکوت مرگبار
                   يار ما نمی شوند
هرچه گفته ايم و کرده ايم
                 چاره ديار ما نمی شوند
در هجوم بادهای نامراد
رو به آسمان اگر گلايه کرده ايم
زير پايمان تو امن بوده ای
دست کم به اعتماد مردم احترام کن
تا که تاب ِ اينهمه گلايه آوريم
اين هراس کهنه را تمام کن

زخمهای بی شمارمان ببين
داغ ننگ روزگارمان ببين
تا اميدمان هنوز با تو هست
ديگر ای زمين ! تو خوارمان مکن
تو غريبه نيستی
                  داغدارمان مکن ...


ارکيده بهروزان  -  فوريه ۲۰۰۵

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دستها می سایم. تا دری بگشایم.
...
در و دیوار به هم ریختشان.
بر سرم می شکند.




میزمویز