خانه
تو می گویی خانه
و من یادم می رود به دماسنج ِ شکسته آزمایشگاه فیزیک - کلاس نهم
و جیوه که پخش و پلا می دوید روی میزها ، لغزنده و فراری
قل می خورد ، می پاشید هزار پاره ، به هزار سو ،
ما سراسیمه دنبال تکه هاش
غوغا و تنبیه و اخراج از آزمایشگاه فیزیک.
تو می گویی خانه
و من یادم می رود به هزارپارگی ِ خوابهام
در خوابهای من ، خانه ،
این هیچ کجای هرکجایی
این بی شکل ِ بی بو
این بی خاطره ، این بی کودکی
هی می پاشد این طرف و آن طرف
خانه
این مسدود ِ از هرسو
این ممنوع ِ بی منطق
این حجم جیوه وار ِ سیال
که هی می ریزد و هزار تکه می شود
هر تکه پخش در امتداد ِ راهی
جاری
گریزپا
راهی ِ سمتها و سوهای بی شمار
بی شکل و هرجایی.
تو می گویی خانه
من یادم می رود به دماسنج ِ شکسته …
هفدهم ژوییه ۲۰۱۳
لندن
۵ نظر:
Very boring poem, much closer to "chosnaleh" than to poetry. Maybe you should not write poems at all
در خوابهای من
امکان گنگ خاتمه انتظار هست
یادت که نرفته!
میزمویز
یلدا نگاه کن....
میزمویز
ساقیا آمدن عید مبارک بادت...
میرزا
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
میزمویز
ارسال یک نظر