۱۹.۴.۸۹

شب را چه گنه قصه ما بود دراز

یعنی شیرهای سنگی چهار گوشه میدان همانطوری هنوز نشسته اند رد پای آدمهای سرگردان و مسافران بی نشان ؟...»

گفت من مجبورم هر روز از ترافالگار بگذرم ، هر روز . آخرین باری که صداش را شنیده بودم پاییز بود ، بی نشانی از دردی که حالا می دیدم چه طولانی و چه بی رحم بوده . فکر کردم کاش کلمه داشتم . توی گردابی افتاده بود که رفته رفته باتلاق می شد و چه چیز می توانست دردناکتر از این باشد که فرو رفتنش را ببینی ، آرام آرام . و از دست دادن همه چیزهایی که سالها ساخته بود . چقدر مگر می شد یک آدم را سرزنش کرد بابت سهم خودش در خطاها . چه چیز حتی می توانست گویای عجز آدمیزاد باشد در برگرداندن زمان . یک کلید دیلیت اگر بود شاید سالها خط نمی انداختند آنطوری پای چشمهاش ، چشمهای آبی ش . و در شنیدن روایت اینهمه به هم گوریدن همه چیز ، دردی بود که هیچ کاریش نمی شد کرد . حتی وقتی که میان همین روایتها هم آن طنز منحصر به فردش هی بغضت را می خنداند . چرا میان پیچاپیچ حوادث ناخوب و خطایی بی برگشت ، تاریخها هرگز از یادش نرفته بودند ؟ به طرز حیرت آوری انگار جامانده بود در دفتر کار کوچکی در ساختمان یک دانشکده تاریخ در آن سوی اقیانوس . فکر کردم کاش کلمه داشتم ، یا یک عصای جادویی از آنها که کدو تنبل را کالسکه می کند و زمان را دور می زند . هیچکدام را نداشتم اما . گفتن هم ندارد شاید ، وقتی که کسی تو را از خودت هم بهتر بشناسد اما هیچوقت مجبورت نکند حرفی بزنی . حرف بود ، اما کلمه نمی شد. می توانستم بگویم که همه چیز درست می شود یا یک چیز مزخرفی از این دست . بدبختی اما همین جا بود . که سکوت صادقانه تر بود . که می دانست . که اصلا این زبان یک زبانی بود که کلمه هاش وایرلس بودند . گفت من مجبورم هرروز از ترافالگار بگذرم . هر روز . گوشی را دست به دست کردم ، نگاهم افتاد به کتاب شعرهای سیموس هینی توی کتابخانه . میان آنهمه کتاب . گفتم «مواظب خودت باش » . فکر کردم یعنی شیرها هنوز نشسته اند چهار گوشه میدان ؟ » ۱


از مجموعه داستانهای «ب مثل بریتانیا» ۱

۲ نظر:

میرزا گفت...

مرهمی بود زمان به سال صفر

نگاه کن

زمان در گذر است

مگر می شد فراموش کند

هر‌چند کوشيد و کوشيد و کوشيد


(گاه فکر میکنم سلیقه دوبلر محترم لبه تاریکی دست کمی از ویلی نلسون نداشت)

ناشناس گفت...

ارکیده جان.نوشته هات جور غریبی آشناست.دوستشون دارم هرچند گاهی باز میکنه سر زخمهای کهنه رو.خوش باشی