۲۵.۲.۸۵

با خود و بی خود

Ah, but we die to each other daily.
What we know of other people
Is only our memory of the moments
During which we knew them. And they have changed since then.
To pretend that they and we are the same
Is a useful and convenient social convention
Which must sometimes be broken. We must remember
That at every meeting we are meeting a stranger...

T.S.Eliot


رودخانه را باران هی شتک می زند ، نورهای شبانه شهر افتاده اند توی آینه رودخانه و تلالویی دارند که من را یاد وِست مینستر می اندازد ، پیش پای آن چرخ و فلک بزرگ که اسمش را گذاشته بودند «چشم لندن». بوستون نشسته آن سوی رودخانه و من این سو ، پشت پنجره کتابخانه ، و باران کمی می آید و کمی نمی آید ، و من بوی بهار را می شنوم .
لحظه ها مرا در بر می گیرند این روزها ، لحظه همیشه ماهیتی دربرگیرنده دارد ، و آدم می تواند لحظه را توی ذهنش کش بدهد تا ابدیت . من این روزها لابلای لحظه ها ، ردی از تکرار خودم را می بینم ، اما «خودم» هیچوقت شبیه «خود» ِ لحظه مجاور نیست . همین قصه «بر آمدن» ، فرنگی ش را گفته ام «بیکامینگ» . «خودم» دیشب داشت فکر می کرد اگر ویتگنشتاین راست بگوید و «من» ، اصالت ماهوی نداشته باشد ، تکلیف این بر آمدنها چیست؟ لحظه است ، یا تجربه لحظه ، یا بازی زبان با تجربه حسها؟ تکلیف دانای راوی چه می شود؟ و تکلیف مکالمه های دانای راوی در ذهن؟ مکالمه ذهن که خودآگاه نیست ، اما وجود دارد . «زبان محدوده دنیای ما را تعیین می کند ، و هرکدام از ما دنیای دیگری می داشتیم اگر به زبان دیگری حرف می زدیم » . این خیلی درست است ، و خود آن دنیاها هم - مثل «خود» - هرلحظه با لحظه قبلی فرق دارند .

از طرف دیگر درست است که توی ذهن مهاجر ، گاهی زبانها هم مخلوط می شوند ، آن گفتگوهای درونی گاهی به این زبانند و گاهی به زبان دیگر . اما چند روز پیش مطمئن شدم که ویتگنشتاین حق دارد ، دنیای فارسی ذهن من - هرقدر در آمیخته با دنیای غیرفارسی اش - هنوز هم پر از آناتی ست که در هیچ زبان ذهنی دیگری نمی تواند معنی داشته باشد . این فقط یک حس نوستالژیک نیست ، تفاوتی ماهیتی ست که به شکل گیری زبان در ذهن آدم و در طول زمان بر می گردد . ترجمه تلاشی ست برای پل زدن بین دنیاها ، اما این پل از آن پلهای معلق است که تخته های کف آن از هم فاصله دارند و وقتی روش راه می روی ، از بین تخته ها دره را می بینی . آنات و لحظه ها و حسها ، در بهترین حالت وقتی به زبان دیگری در می آیند ، آنات و لحظه ها و حسهای متفاتی خواهند بود ، نه بهتر نه بدتر ،‌اما قطعا متفاوت . زبان مادری نه فقط بیانی ست برای دنیای «خود» ،‌بلکه بدون اینکه بدانیم ، دنیای منحصربفرد «خود» هر آدمی را شکل داده است ... من اگر شعری به انگلیسی یا فرانسه می نویسم ، در آن لحظه ساکن دنیایی هستم که «من» دیگری در من تجربه اش می کند . اما من فکر می کنم از مجموعه این «من» ها ، آن که فارسی حرف می زند ، ممکن است گاهی کمتر از بقیه «من» ها مدرن یا آگاه باشد ، اما بدون شک از همه آن «من» ها اصلالت و اعتماد به نفس بیشتری دارد ، چون از بقیه نسبت به دنیای خودش با تجربه تر و با وفاتر است .

The 'self'' is not the human being, not the human body, or the human soul with which psychology deals, but rather the metaphysical subject, the limit of the world—not a part of it.

Wittgenstein

هیچ نظری موجود نیست: