۱۰.۵.۸۶

اگر


مانده بودم اگر

مانده بودم اگر در شفیره دیروزها
نرفته از اقیانوسی به اقیانوسی
با چمدانی از شگفتی ،
-از ملاقات با خودم-

ترسیده بودم اگر از فردا
- آنگاه که نباید
و نهراسیده از آن که بودم

عاشق مانده بودم اگر به نوجوانی
و بی قرار به قدر هفده سالگی ام

خروشیده بودم اگر به گاه ِ اطاعت
و سر فرود آورده به گاه ِ‌عصیان ...

عجیب دلم می خواهد بدانم
چند ساله بودم اگر سنم را نمی دانستم ...



ارکیده
کمبریج - کافه الجزیره
۱۵ مه ۲۰۰۷


۲ نظر:

ناشناس گفت...

هنوز در سفرم
خیال می کنم
در آبهای جهان قایقی است
و من ‚ مسافر قایق ‚ هزارها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم
مرا سفر به کجا می برد ؟

Mizmaviz

ناشناس گفت...

ارکیده جان، خبر خوش! حال خانم دانشور خوب است و الان دارد در خانه استراحت می کند.

http://www.bookna.com/vdcf.1dviw6dcygiaw.html

شاد باش و آرام و عاشق.... و بنویس.

با دوستی،
ماندانا