۲۵.۱۲.۸۶

در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه های مهاجر
زیباست.
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
- میهن سیارشان -
در جعبه های کوچک چوبی
در گوشه ی خیابان می آورند:
جوی هزار زمزمه در من
می جوشد:

ای کاش ...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(درجعبه های خاک)
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران در آفتاب پاک.

دکتر شفیعی کدکنی


۷ نظر:

ناشناس گفت...

Khodaye man! cheghad in she'ro dast kaari kardi!! bichare shafi'i kadkani!!!

koochi گفت...

ممنون از این یادآوری !‌من آواز فرهاد را دیکته وار نوشته بودم ، که البته شعر را دستکاری کرده بود .. ممنونم . اصلاح شد .

ناشناس گفت...

نوروزت فرخنده ارکیدۀ خوب. تندرست باشی و شاد و آرام و سرشار از شعر.

با مهر و احترام، ماندانا

ناشناس گفت...

Happy new year, Orkideh jan.

نقاش خیابان چهل و نهم گفت...

ارکیده جان
دوست عزیز ناشناخته ام
مدتهاست که وبلاگ زیبایت را دنبال می کنم
به بازی هفت ارزوی محال دعوت شدم و از /آنجا که مرسوم است لینک دوستان دعوت شوند از شما هم دعوت می کنم تا به بازی ما بپیوندی
www,fallagain.blogfa.com

ناشناس گفت...

شكوه رستن اينك طلوع فروردين
گداخت آنهمه برف
دميد اينهمه گل
شكفت اينهمه رنگ ،

زمين به ما آموخت
ز پيش حادثه بايد كه پاي پس نكشيم
مگر كم از خاكيم
نفس كشيد زمين
ما چرا نفس نكشيم ؟

چه عجب!
یخ ننوشتن تو را مگر آفتاب بهار بشکند
عید مبارک
میرزامویز

ناشناس گفت...

che veblog khubi dari
shere paiizet ham ghashang bud.
az tarafe ramin