۱۴.۳.۸۸

برای من ، برای تو ، برای فرداهای نو ...





در جواب بی تای عزیز که از مبتلا شدن گفته بود ..

«عزیزم . این مبتلا شدن نیست . این زنده بودن است و احساس مسوولیت . تا کی تئوری توطئه - تو بخوان تنبلی ؟ مبتلا باش چون این حق توست بی تا . حقی که تو اگر نخواهی آن دیگری دارد به تاراج می برد ، درست مثل همه آن چیزهایی که چهارسال به تاراج رفت . یک روزنه هم یک روزنه است در عمر کوتاه آدمیزاد .

هیچوقت نگو هرگز . هرگز موزی ست . بر می گردد - در زمانی دیگر و جایی دیگر . وقتی که تو دیگر در آن جای قبلی نیستی...»ا


این روزها خیره ایم و دل نگران تغییر . تغییر ، که این روزها بی تابش شده ایم . منتظریم ، به رسم عاشق های خسته و چشم به در ، به همان بیتابی عاشق ها . اما دیگر نه منتظر معجزه ، که معجزه ماییم و من و تو و تک تک آنها که می دانند و می خوانند «همراه شو عزیز .. تنها نمان به درد - کاین درد مشترک - هرگز جدا جدا - درمان نمی شود ... » ا.

هی شاملو و هی این ویدیوهای آن تک تک ها که بسیارند از پراگ و لندن و بوستون و ناکجاهای با نام و بی نام ، این بار می دانیم ، می دانیم که «من اگر ما نشوم - تنهایم - تو اگر ما نشوی - خویشتنی .. » یادش شاد حمید مصدق شاعر که نماند و ندید برای وکالت اهل قلمی بی شمار و در بند ، دهها وکیل شاعر این روزها کم است

نه مگر که انسان ، دشواری وظیفه بود ، نبود ؟‌ آخر همه این روزها و شبها به یکجا می رسد :‌ «امید» که باشد ، تغییر دیگر رویایی دور نیست . این را می شود توی چشمها دید ، توی چشمها و دستها که حلقه می شوند وقت خواندن یار دبستانی . کم چیزی نیست . آدمها همانقدر که تغییر را می خواهند ، تشنه امید هم هستند . سرنوشت ملتها را «امید» می تواند زیر و رو کند . حالا تو حتی بخوان «امید بیهوده» ، که نیست ، هم عقل و هم دل می گویند که بیهوده نیست . اما گیریم باشد هم ، از بی امیدی بهتر است و از وادادن و از بریدن ، نیست ؟

و همیشه ، هرجا ، هر زمان ، تا شاملو هست دیگر از انسان چه باید گفت که او نگفته باشد ؟‌


========

کاشکی کاشکی - داوری داوری داوری - در کار در کار در کار ..»

اما داوری آن سوی در نشسته است، بي ردای شوم ِ قاضيان.
ذاتش درايت و انصاف
هيئتش زمان. ــ


شادمانه و شاکر.
از بيرون به درون آمدم:
از منظر
به نظّاره به ناظر. ـ ...

من به هيئت ِ «ما» زاده شدم
به هیئت ِ پُرشکوه ِ انسان

تا غرور ِ کوه را دريابم و هيبت ِ دريا را بشنوم
و جهان را به قدر ِ همت و فرصت ِ
خويش معنا دهم

که کارستاني ازايندست
از توان ِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بيرون است.

انسان زاده شدن تجسّد ِ وظيفه بود:

توان ِ دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان ِ شنفتن
توان ِ ديدن و گفتن
توان ِ اندُهگين و شادمان شدن
توان ِ خنديدن به وسعت ِ دل،
توان گريستن از سُويدای جان
توان ِ گردن به غرور برافراشتن
در ارتفاع ِ شُکوهناک ِ فروتني
توان ِ جليل ِ به دوش بردن ِ بار ِ امانت
و توان ِ غمناک ِ تحمل ِ تنهايي
تنهايي
تنهايي
تنهايي عريان.

انسان
دشواری وظيفه است»
...

شاملو

۴ نظر:

Anahita A. گفت...

Orkideh,
merci bekhatere:
1. inke raas migi dar morede "hargez"
2. weblogi ro ke moddatha bood gom kardeh boodam peyda kardam:)

میزمویز گفت...

12 سال پیش در چنین ایامی....
پیروزی دور نیست اما
کاش موسوی تجربه ها را دریابد


میرزا

ناشناس گفت...

It is unbelievably amazing to see how a window of hope can motivate and move so many freedom-seeking young spirits. You feel like crying happily for all the free-flying-dancing youngs in Iran.
But also one feels ashamed of not being prepared and equipped to direct the current into the sea rather than the mirage.
aiy kash mitavanestam in khalgh ra bar dooshe khish beneshanam......
....taa bebinand khorshideshan kojast...taa bavaram konand

ناشناس گفت...

همای گو مفکن سایه شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد



چه انتخاب چه تقلب
شرم آور است

همه حرمان سریال "کیف انگلیسی" در دلم زنده شد...

میرزا