۲۱.۳.۹۰

«توی زمستون .. دلش بیداره ..»

دو سال شد . دو سال گذشت از تابستانی که فریاد فریاد سوگ به خواب و بیداری مان جاری کرد و هزار هزار دریچه امید و کرور کرور همدلی که هنوز با خرداد می آید .. برای «نوزاد دشمن» حتی به قول شاملوی غول که سروده بود «ابلها مردا .. عدوی تو نیستم من .. انکار تو ام»ا

دو سال شد.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

به قول شربعتی


بگذار ابن سالهای حرام بگذرد...

میزمویز گفت...

مانده تا برف زمین آب شود...


میرزا

مازیار گفت...

سلام
چقدر تفاوت است بین سلایق تو و من و هنوز هم وبلاگت برایم خواندنی است. آری چشمان مردم دنیا در انتظار است تا زمانی بیاید و شاهد مکانی باشند که چالشهای فکری را بی تعصب و به بهترین گونه نمایان سازد. دو سال گذشت از آنچه دیدیم و با وجود خود حس کردیم هزینه هایی را که در راه کشف حقیقت باید می پرداختیم. دو سال گذشت تا بدانیم مسیر پر سنگلاخ است و تازه این ابتدای راه است. دو سال گذشت تا بدانیم سالها می گذرد اگر که نخواهیم انتخابگر مسیرمان باشیم که برای کشتی بی مقصد هرگز باد موافق نخواهد وزید. شاد باشی