۱۰.۵.۸۵

من خراب کجا و صلاح کار کجا - ببین که تفاوت ره از کجاست تا به کجا

اخبار دیروز آنقدر حالم را گرفته که نمی دانم بیشتر عصبانی ام یا بیشتر غمگین . به کجا دارم می رویم ؟ دنیا یعنی راستی راستی صاحب ندارد ؟ ما دم از آینده می زنیم ، اما تصویر آینده گاهی خیلی تار و دور است . مدام یاد آن روز تاغ تابستانی تیرماه هفت سال پیش می افتم ، یاد هرچه بر آن سرزمین رفته و می رود . دیشب خواب دیدم توی جمعیت انبوهی مقابل در شرقی دانشگاه تهران - دم ورودی فنی - دارم گیج می خورم ، همه داریم می دویم ، همه پریشان بودند ، همه از زن و مرد گریه می کردند . نمی دانستم چه شده ، اما دلم شور می زد ،‌می ترسیدم بپرسم ، مبادا که بشنوم. هی سعی می کردم فکر کنم آنجا چکار می کنم ، چرا آنجا بودم . اما نمی فهمیدم . هیچکس را نمی شناختم ، هیچکس همکلاسی ام نبود . فقط خیابان شانزده آذر آشنا بود .روزگار غریبی ست ، ما پروژه تعریف می کنیم ، چون دلمان می خواهد آینده بهتر از امروز باشد . ما تئوری صادر می کنیم ، و انتظار داریم مردم خریدار حرفمان باشند . اما مردم واقعیتی هستند متفادت از تئوری ها ، هی برایشان می گویند از پوپر و هابرماس و کانت ، آنهم برای فضایی که توش همه چیز از پایه مشکل دارد ، از مدرسه ، از توی اتوبوس ، از توی خیابان . حالا شما هی بگو جهانشمولی حقوق بشر ... می دانم که کمی بی انصافم ، که هرچیزی جای خودش را دارد و همه اینها باید موازی پیش برود ، اما عصبانی ام . عصبانی ام که خانمی از ایران زنگ می زند به رادیو فردا و در جواب این سوال که به نظر شما چطور می شود خشونت علیه زنان را کاهش داد ، می گوید :« به نظر من زنان باید هرچه مردها به آنها می گویند را جواب بدهند تا مردها کمتر عصبانی شوند و زنها باید خوب گوش کنند و مردها را عصبانی نکنند . فلانی هستم از کرج. »
کجای کاریم ما ؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

shargh newspaper:
http://aknoun.blogspot.com/2006/08/blog-post_05.html