۱۷.۵.۸۵

روزگار غریبی ست نازنین ، روزگار غریبی ست ...

مشروطه صدساله می شود و زمان مفهوم رایج خودش را هر روز بیش از پیش از دست می دهد . برای من مدتهاست که زمان ، آن شکل خطی اش را از دست داده . انگار که کره ای باشد که می چرخد . حالا که به مشروطه فکر می کنم ، زمان به نظرم به یویو می ماند ، هی می رود عقب و هی بر می گردد. پس و پیشش حساب ندارد ، با شتاب جلو می رود و بعد یکمرتبه سی سال پس می کشد . هنوز هم دانستن نفرینی ست ، چه آخوندزاده ‌باشی ، چه کسروی ، چه مسکوب ، چه هدایت ، چه شاملو . هنوز قحط الرجال است ، و کافی ست یکی کمی شجاع باشد ، کمی تئوری بارمان کند ، کمی قلمبه حرف بزند ، راه می افتیم دنبالش ، از بس که کم شده ایم . منتظریم که به قول حضرت حافظ « دستی از غیب برون آید و کاری بکند » و در این انتظار می سوزیم که « در مشایخ شهر این نشان نمی بینم » ... کم می شویم و به کم قانع . هیجانی می شویم ، داغ داغ ، فردایش هم همه می رویم پی کار و بار خودمان . بعد حلقه وار اشتباهات تاریخی مان را تکرار می کنیم ، و این طوری ست که زمان مفهوم خطی اش را از دست م دهد و به یک حلقه شبیه تر می شود . ما دو چیز را هرگز حاضر نشده ایم از خودمان باور کنیم یا بشناسیم ، از شناختن به دروغی بزرگ بسنده کرده ایم : یکی تاریخ و یکی هم روانشناسی خودمان . این دو را اگر جمع کنیم ، کاری می شود کرد کارستان .

دولت فخیمه ینگه دنیا بیانیه ای صادر کرده در پاسداشت صدمین سالگرد انقلاب مشروطه ، و در آن آورده که امید به روزگار بهتری دارد که شایسته «مردم بزرگ ایران» باشد . فکر کردم نه اینکه شما خاطر مردم بزرگ ایران را خیلی عزیز می دارید که یک روزه هفتاد نفری از نخبگان و دانشگاهیانش را در مرز دیپورت می کنید و بی شرمانه به دستهای برخی شان دستبند می زنید و می اندازیدشان به زندان تا پرواز بعدی به مبدا ، آنهم به خرج خودشان . این بزرگ داشتن رتوریکال را نگه دارید برای خودتان ، و برای امثال آن پسرکی که در راه خدمت به شما وطن را به طرفةالحیلی فروخته و کراوات زده و از زندان اوین بدو بدو آمده تا شما را در صدور دموکراسی به آن دیار یاری کند . اینها منابع شما شده اند برای درک ایران . آنها را بزرگ بدارید که به کارتان می آیند ، دانشجو و دانشگاهی ِ از ایران آمده را بیندازید توی زندان به جرم سفر و شرکت در همایش سالانه دانشگاهی که نخبه هایش رونق تحقیق و صنعت و تحصیل در سرزمینتان شده اند . .

ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن ...


۳ نظر:

Akram Hesaraki گفت...

:(
درسته

Das گفت...

negaraan nabaashid avazesh kolli nokhbehaaye dustdashtanitunye digaro raah midand unai ke malum nist saro taheshun be kojaa vasle, tu Britanyaaye kaboiro , Newzealand Australia o khelyi haa tu USA mundando rafto aamad mikonad. Enghelaabe Farhangi saalhaaye avvale enghelaab natanhaa dar Iran un moghe be samar neshast alaan daareh tazeh mivasho mideh, mivehaai rango vaarang ke rishasho gostarunde , khosh baashid Alireza

ناشناس گفت...

Congratulation!You stood up again! That is what counts.It was just a pebble in front of you,but you need to learn from it. Please read " The Seducer's Diary" by Soren Kieregaard. You are not the only victim.