۱۶.۵.۸۵

بابا جان

این شعر را حدود یک ماه پیش نوشته بودم ، اما در فرستادنش کمی دل دل کردم . گفتم باشد بعد از دیدارمان ، مبادا که بابایم دلش بگیرد و دوری برایش سخت تر شود . اما حالا بعد از دیدار کوتاهمان ، خواستم بگویم که برای من هر روزی می تواند روز پدر باشد . این کلمات تقدیم بابای خودم ، که هیچوقت دور نیست ..


(اینجا هم می شود خواند )

بابا



امشب دوباره یاد توام ،‌ بابا جان !
تنها نشسته ،
عکس تو ام پیش چشم و باز
می گویی ام که « غصه نخور دختر گلم !
دنیا از آن ِ توست »

بابای خوب من !
گاهی عجیب از همه دنیا فراری ام
از ظلم ، ‌از سیاهی ، ‌از جنگ ، ‌از دروغ
دور از پناه ِ قلب پر از اعتقاد تو ،
در غربتی که می شکند بغض خسته را
محتاج اعتقاد توام ، بابا جان !


گاهی برای خانه دلم تنگ می شود
پر می کشد خیال من تا آن حیاط سبز
تا باغچه
تاوقت خوب ِ آمدنت ،‌ عصرهای زود
با چشمهای بسته بو می کشم تو را
سرمست می شوم از عطر جامه ات
در اوج غصه ، شاد ِ تو ام بابا جان !


بابای خوب من !
گفتی قوی شدن هنر زندگانی است
گفتی که آدمی به شرافت شد آدمی
گفتی که مهر و راستی ، رمز رهایی اند
گفتی «امید ! دخترم ! امیدوار باش »
اما نگفتی ام ،
از ظلم ، از دروغ
بابا!
‌جهان ِ‌حرفهای تو امروز کیمیاست
این کارزار سیم و زر ، دنیای دیگری ست
دور است از تو و هدف زندگانی ات
وز آن نجابتی که تو ، مردانه زیستی

من رنگ زشت جهان را امروز دیده ام
آخر چگونه می شود هم بود ، هم ندید؟
آخر چگونه می شود از دردها نگفت؟
بابا ! نگو که دختر خوبی نبوده ام
دنیا هزار رنگ و من ، در حیرتی غریب
هان! گرچه خانه زاد تو ام ، بابا جان !


گاهی شبانه کودکی ام زنده می شود
آن دختری که پیش شما بود می شوم :
تا دورهای دور ،‌ رویا و آرزو
در گوش من صدای شما زنگ می زند :
«اول درخت شو ،‌ وانگه نشین به بار »‌
« دریا برای تشنگی ما آغازی ست »‌
یعنی به پیش دخترم ! ‌من با توام ! ‌نترس !
هرجا روی و هرچه کنی ،
دختر منی
یعنی که اعتماد من ، همواره با تو هست
یعنی دعای خیر مرا ، توش راه کن ...

گاهی که روزگار به من طعنه می زند
محتاج اعتماد توام ، بابا جان !





گاهی دلم هوای شما می کند که باز ،
باب نصیحتی ، گله نا گشوده ای
حتی اگر عتاب ،
حتی نگاه خشمگین
وقتی که نوجوانی ام پر بود از شعار
وقتی که راه و چاه ،
گاهی برای من ، هم شکل می شدند
در این دیار دور ،
وقتی برای کسی راه و چاه من ،
فرقی نمی کند ،

دلتنگ انتقاد توام ، بابا جان !


بابای خوب من !
همواره آدمی ، در کار ِ رفتن است
آنگونه پیشرو که در باور تو بود
اما هراس ، همسفر راه آدمی ست
دنیا به راه نان و ریا می رود هنوز
من در شبانه های دیاری غریبه ، گاه
گم می کنم تو را
بابا کجاست امنیتی که معنی آن ، بودن تو بود ؟

بابا عجیب حسرتی ام تا دوباره باز
یک شب پناه من شود دیوار شانه هات
در دستهای محکم تو غوطه ور شوم
از هیچ چیز نترسم ،
ایمن شوم ز هرچه هراس است و انتظار
من هرچقدر ناتوان ، هرچقدر «کم»
در چشم تو ،‌« زیاد» ِ‌ توام بابا جان !


بابای خوب من !
امشب دوباره باز از آن شبهایی ست
کز پشت در صدای تو می آید
با آن طنین خوب قدمهایت
حتی خیال ِ بودنت در این شب بلند
کلی غنیمت است
سر را تکان می دهی ،
یعنی که « راضی ام»‌
- دلگرم می شوم -
می گویی ام که « دخترم ،
من شک نمی کنم که تو ، دشوار ِ راه را
هموار می کنی
پرواز کن ! ‌نترس! »

رو می کنم به ماه ،‌از پشت پنجره
شاید که بر نگاه تو امشب نگه کند
در کوچه هور هور ِ نفسهای باد ِ مست
در من هجوم گردبادی از دلتنگی
« بابا ! دلم گرفته »
در روزگار غربت دیوانه وار من ،
تنها پناه ، گاه ،
مِهر ِ نگاه توست

امشب عجیب یاد توام ، بابا جان ...


ارکیده
هفتم جولای ۲۰۰۶
تیرماه ۱۳۸۵
بوستون

۵ نظر:

ناشناس گفت...

Father Day When He is Miles Away Is Like Listening to the Muted Music.
I Wish....

Das گفت...

khub shod systeme haakeme iran forsate ebraaze delemaan be babamuno behemun dad, in benazaram fargh myaan ensaane baavarmand va gheyre baavarmand ast, ensaane baavarmand hamishe dar forsathaa arzeshaa raa hatta dar khod ejaazeh hozur midahand, sohbate khub va bad nist balke faghat tafaavot ast, bashad ke paradoxhaa ham injaa in tahlil ra ejaazeye nafy midahad. khosh baashi, Alireza

ناشناس گفت...

salam
hame ma dar mogheiyat haye motefavet matalebe moshtareki ro yad migirim , etemade be nafs , posht o panahe khod boudan , gahi ham amnyate khod va digaran boudan vali rast migy jaye pedar ba hichchiz por nemishavad baz to oura dari va faghat az to dour ast , chon man faghat yek yad va yek ghabe aks daram .

ناشناس گفت...

Your story reminds me of "The Little Red Riding Hood"(LRRH).Her mother did not warn her of the wolf on the way to Grand mother's. LRRH had to see his teeth. Your wolf was disguised as a father figure who is a master hypnotizer. In the vaccume of your lovely family, the need for security, status and power was translated as love. Your love and trust have been violated. I suggest that you seek therapy.

ناشناس گفت...

orkide jan,
ashkam bad joor dar oomad. omidvaram hich vaght del tang nabashi